شعر استاد دکتر سید مهدی طباطبایی درمورد شهر زاویه
دوشنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۲، ۰۹:۱۹ ق.ظ
بوی جوی مولیان آید همی
یاد یار مهربان آید همی
ریگ آموی و درشتیهای اوزیر پایم پرنیان آید همی»باز برگشتم؛ سلام ای زاویهکوچهکوچه بوی قرآن میدهیبغضها راه گلو را بستهاندتا سراغی از شهیدان میدهیخواستم از جنگ بنویسم، نشدگوییا دست و زبانم لال شدلالههای شهرمان آمد به یادچشمهایم خیس و خونینبال شدباز میافتم به یاد آن زمانیاد بازی «تکاور» با «هما» یاد روزی که «مهاجر» گل نخوردیاد آن لبخندها و اشکهایاد آن مادربزرگ سادهایکه دعا میکرد اهل شهر رایاد آن همسایگیهای قشنگکه نمیدیدیم روی قهر رایاد آن کفش و لباس تیرهرنگیاد آن پیراهن طوسی بخیریاد آن نظم و نظام و انضباطدر دبیرستان فردوسی بخیریاد آن ماه محرّمها بخیریاد آن شام غریبان حسین(ع)یاد آن پیری که با شال عزاجان سپرد و گشت مهمان حسین(ع)آی مردم! آی مردم! آی ... آی یادتان مانده است آن صفهای نفتکرسی و هیزم، زغال و بوی دودروزهای خوبمان انگار رفتیادتان مانده است در آن سالهاکوچههامان بوی نان تازه داشتچشمهای مادران، پیشِ تنورسرخ بود و اشکِ بیاندازه داشتسالهای سال حسرت خوردهایمکاش برمیگشت آن ایّام خوببهترین آوازهای شهر بودآن اذان خاص، هنگام غروب
سید مهدی طباطبایی (یاسین)
- ۹۲/۱۰/۱۶